یا آرامش بخش زنده بودنم مرا دریاب....تویی معشوقه من...

 نه من آنم                                                              پست ثابت

که زفیض نگهت چشم بپوشم          

                                         نه تو آنی                  که گدا را ننوازی

در اگر باز نگردد،                     نروم باز به جایی ،

پشت دیوار نشینم ،                      چو گدا بر سر راهی  

      کسی به غیر از تو نخواهم               چه بخواهی چه نخواهی      

   باز کن در                                    که جز این خانه مرا نیست پناهی...

 
                                  - پارسا راد منش,شقایق غریب اما,امین شکرگزار,پردیس ,

 

آدرس اینستاگرام : خصوصیه

آدرس تلگرام :  tr13 @

یلدامون مبارک

ساعت ۱ونیم بامداد

دوروزه سرما خوردم افتادموشه خونه

خودم هوای خودمو باید داشته باشه خونه مامان نیس که هر دم واست همه چی آماده باشه خخخخ

خدایا شکرت به هر حال سلامتی نعمتیه که ان شالله تو هر خونه ای وجود داشته باشه

سکوت شب رو صدای پارس سگ های خیابونی بهم ریخته و شکسته و منم تو اینستا دنبال تزیین وسایل یلدایی برا داداشم

بتونم کمکش کنم تا ببریم برا عروس خانومه گل

و باز سرنوشت را از سر مینویسم

خدایا شکرت

شروع همراه بودن و همقدم بودن با یار دلبر

۱۱ مهر ۱۴۰۲

حرم مطهر رضوی

تولدم مبارک

و من دوباره روز تولدم رو جنش میگیرم و خوشحالم در قلبم نوری از امید روشن شده و خدارو شاکرم که در اوج ناامیدی هیچوقت تنهام نذاشته برای همینه که میگم نه شادی موندگاره نه غم

ناراحت بشو ولی زود فراموشش کن

شاد بشو ولی زود فراموشش کن

تولد امسالم خیلی خاص گذشت خدایا مرسی از نگاهت...

۲۳ مرداد ۱۴۰۲

من همیشه به دفتر خاطراتم سر میزنم

شاید دیر به دیر ولی همیشه تا زنده ام اینجارو حفظ میکنم

سه روزه ورزشو شروع کردم الان بدن درد شدیدم😄😄😄

دیگه نویسندگیم نمیاد احساساتم خشک شدن ها شایدم خخخ

خب خب خب

امروز وکیلم زنگ زد و قرار شده توافقی طلاق بگیریم

دوباره بر میگردیم به دوران تنهایی

نقطه سر خط

دوباره شروعی جدید در یک مسیر پر پیچ و خم از زندگی

ممنونم از شماهایی که بیادمین و نوشته هامو میخونین و هستین😊

خدایا رضم به رضای تو ...‌

الهی شکر

بعد مدتها اومدم بنویسم الان از خواب پریدم دلپیچه دارم خخخخخ

چند روزی میشه بینیم رو عمل کردم بعدده سال ترس و واهمه

بلاخره تموم شد و اصلا اون ترسی که داشتم اینهمه سال به دوش میکشیدم واقعی نبود همش تخیلات ذهنم بود و خداروشکر همه چی هوب پیش رفته تو این یه ۶ روز

این چند روز هم که مشهدم به نامزدم پیام دادم که فکر کنه بیاد توافقی جدا شیم ولی اون اصرار داره که من دوستت دارم و نمیخوام ازت جدا شم

دیگه خدا میدونه براش شرط گذاشتم برای ادامه زندگی معلوم نیست قبول کنه گفتم اگه قبول کردی میریم زوجدرمانی تا مشاور بگه بدرد هم میخوریم یا نه یکونیم ساله ندیدمش چقد زود همه چی میگذره وقتی میگذره متوجه نمیشی ولی وقتی نگاه میکنی میگی اووووه اینهمه روزهاست ندیدمش و دور بودم ازش

سرش به سنگ خورده معلوم نیست ولی وقتی میگه اشتباه کردم ببخش دلم اروم میشه

الهی به امید تو امیدوارم بهترین تقدیرو برام رقم بزنی...

۲۳ مرداد ۱۴۰۰

 

تولد شقایق تنها

شد ۳۳ ساله ولی هنوزم که هنوزه تنهاست

خیلیا اومدن تو زندگیشو شعار دادن که دوسش دارن ولی به وقت عمل پا پس کشیدن

۳۳ سال تنهایی رو سپری کردم به امید زندگی خوب

تولدم خوش گذشت با اینکه تنها بودم سعی کردم بهترینه خودم باشم درسته عکسام همه تو تنهایی بود ولی خونوادم کنارم بودن هوامو داشتن تا فقط لبخند بزنمو غم نیاد سراغم

ولز دیگه هیچ آرزویی نداشتم کنم

هیچ ارزویی نکردمو شمعی فوت نکردم

آرزوهای من با شکستنم بر باااااد رفت ...

 

سلام به این روزهای پریشان بودنم

داداش مهدی شمارتو پیدا نکردم اگه میای وبلاگم حتما شمارتو تو نظرات برام بنویس فوری مشکل رایانه ای دارم باید ازت سوال بپرسم خیلی الان لازم دارم به حل شدنش

تنهایی روزهای من

چ روزهای بی هدف و بی انگیزه ای

شدم یه انسان پوچه پوچ

دیگه نه خدایی هست که هوامو داشته باشه نه امام رضایی

یادمه از بیست سالگی اونقد عاشق امام رضا بودم که خودمو محو تماشای اون پیدا میکردم اونقدر تو حرم قدم میزدم تا خسته بشم برمیگشتم خوابگاه

اونقدر از بودن کنارش اشک شوق میریختم که حس میکردم قسمتی از وجودمه

اما از وقتی که دیگه منو اخراج کرد الان حدود ۸ سالی میشه که دیگه اون حسو حال همیشگیو ندارم اصلا کلا دیگه دوسش ندارم 

حس میکنم منو نمیخواد ازم خسته س امام رضایی که مث معجزه منو دعوت کرده بود دیگه صدامو نمیشنوه منم دیگه رهاش کردم مزاحمش نمیشم دیگه در خونشو نمیزنم چون دیگه درو بروم باز نمیکنه

خیلی از همه آدما خسته م حتی حوصله ندارم دنبال کار بگردم 

حوصله بحث با آدما رو ندارم همه چی ختم به دعوا میشه 

انگار همه دنیا ازم طلب دارن و من به همه بدهکارم خسته م کاش برم از این دنیای پوچ

من بعد از او چه کنم ...

خدایا چراااا اینکارو باهام کردی ...

تو که میدونستی من فقط یه زندگیه آروم خواستم‌.

خودتو ازم دریغ نکن خدای من ...

شقایق خیلی تنهاست تو آرامشش باش

قصه زندگی

ساعت 00:00 شده بهش میگن ساعت صفر عاشقی

تا آخرین لحظات دوست داشتم کنارش باشم تا پای جون پابه پاش باشم

نمیدونم آهه کی دامن منو زندگیمو گرفته گریه نمیکنم چون من براش هیچی کم نذاشتم هیچی 

واسه بودنش همه کاری کردم اما اون بجای قدرشناسی به قول بابام نمک نشناسی کرد 

سه سال شد از عمر قشنگمونو برای هم گذاشتیم اما نشد بمونیم 

شایدم نخواستن بمونیم نمیدونم 

نمیدونم چی در انتظارمه هیچی نمیدونم بعد از اونهمه صبوری تو دوره جوانی بعد از اونهمه حفظ نجابتم بعد از اونهمه درد تنها بودن اونهمه توکل و توبه و ترس گناه 

حق شقایق این نبود نمیدونم شایدم بوده تا بفهمه هیچی تو دنیا موندنی نیست حتی غمی که الان دچارش شدم

وجدانم آرومه چون خیلی براش وقت گذاشتم خیلی صبوری کردم 

نمیدونم چی پیش میاد اما خدا با منه خدا مواظبه

امام رضا نخواست دوباره پیشش باشم چقد صد حیف از سرنوشتی که گذشت..

ماه رمضان

ماه رمضون از راه رسید 

ولی شقایق همون همون آدمه قبلیه

با یه عالمه غمو غصه دیگه 

خدا یا ما آدمش نیستسم که توب باشیم مگه ما بدا دل نداریم 

هوامونو داشته باش

سلام خدا جونم خیلی وقته واست نامه ننوشتم نمیدونم حالت از من به هم میخوره یا برام متاسفی که همچین بنده ای هستم ولی من جز تو هیشکیو ندارم دیگه بسمه ایهمه تنهایی

همه چیو سپردم به زمان

اما بازم تنهام

زندگی تکراریم کی قراره عوض بشه فک میکردم با ازدواج نو امید به در قلبم باز شده اما نه اینطوری نیست تنهام هنوز

سلام خدا جونم خیلی وقته واست نامه ننوشتم نمیدونم حالت از من به هم میخوره یا برام متاسفی که همچین بنده ای هستم ولی من جز تو هیشکیو ندارم دیگه بسمه ایهمه تنهایی

سال نو

سلام این روزایی که میگذره اونقدر خودمو سرگرم کار و ارباب رجوع کردم که دیگه اصلا فکر غصه هام نیاد سراغم و واقعا هم همینطوره کافیه یروز نرم سرکار 

کل اونروزم با غصه میگذره 

مگر اینکه خودمو سرگرم کتاب و نت کنم گاهی هم میزنم به در بیخیالی میگم هر چی خدا بخواد اما باز دوباره میگم چرا اینطوری شد زندگیم

رها کردم اطرافم رو به خدا میسپارم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آبان 99

و غروب آخرین روز از آبان ماهه پاییزی

من در اتاق تاریکم ...نوای اذان مسجددرا میشنوم

آسوده چشمانم را برهم می نهم  و با صداایی که ازاعماق دل گرفته و تنها نای صدا کردن و نجوا با خدا را هم دیگر ندارم

چند روزیست با او خدایم قهری کرده ام که ترس همه وجودم را گرفته

اما بدنم انچنان بی حس هست که حرکتی نداره

چی بگم خدای من وقتی من عبد گنهکارت دیگه نه تو صداشو میشنوی نه امام رضا نه اقا امام حسین

به کی دل ببندم که همه دلم رو شکستند ...

..........

دارم دنبال کار میگردم

حوصله کار هم ندار فقط برای اینکه بتون پول دربیارم کار کنم تا غصه ها فراموش بشن

روزهای یکرنگ

خواب

بیدار

من بین خواب و بیداری ام

دیگه هیشکیو ندارم دلش برام تنگ شه

دیگه هیشکیو ندارم دوستم داشته باشه

چرا تقدیرم این شد دل کیو شکستم که آهش دامن منو گرفت

کارو منبع درآمد ندارم اینده خوش کنار کسی ندارم 

فقط الکی زنده ام

اگر کرونا بگیرم میمیرم و چ پایان تلخ انسان بودنی داشتم

همون چیزی که حدس زدم درست بود

از اونجایی که من از خیلی از رسمو رسومات و چیزایی که هر دختری ارزو دارن گذشت کردم و نخواستم 

حالا دیگه اون منو نمیخواد ینی قدرمو ندونست یا من باید سخت گیری میکردم تو ازدواجم؟

من نباید از خیلی چیزا به عنوان دختر کوتاه میومدم تا به هدفم که ازدواج بود برسم

من بچگی کردم و به کسی تعهد دادم که اون احساسی بمن نداره

و کاش قلبها وقتی بهم پیوند میخورد که همدیگه رو دوست داشته باشند 

حالا دیگه دعواهامون به جدایی رسیدهِ

منم دیگه گذشت نمیکنم دیگه نمیبخشم دیگه کوتاه نمیام 

شدم سنگی که توی خودش میریزه همه دردا رو و اینجا که دفترر خاطراتشه...چقدر زندگی بالاپایین داره چقدر لحظه های خوب و سخت داره من خسته م از این دنیا اخرشم ازدواجی که عاشقانه و رومانتیک زیر یک سقف تو رویاهام برای خودم ساخته بودم چیزی شد که اخرش طلاق باشه

چ ازدواجی

شقایق حیف شد احساسش خودش روحش...

نقطه سر خط و دوباره زندگی  تنهایی ...

طلاق

همون چیزی که حدس زدم درست بود

از اونجایی که من از خیلی از رسمو رسومات و چیزایی که هر دختری ارزو دارن گذشت کردم و نخواستم 

حالا دیگه اون منو نمیخواد ینی قدرمو ندونست یا من باید سخت گیری میکردم تو ازدواجم؟

من نباید از خیلی چیزا به عنوان دختر کوتاه میومدم تا به هدفم که ازدواج بود برسم

من بچگی کردم و به کسی تعهد دادم که اون احساسی بمن نداره

و کاش قلبها وقتی بهم پیوند میخورد که همدیگه رو دوست داشته باشند 

حالا دیگه دعواهامون به جدایی رسیدهِ

منم دیگه گذشت نمیکنم دیگه نمیبخشم دیگه کوتاه نمیام 

شدم سنگی که توی خودش میریزه همه دردا رو و اینجا که دفترر خاطراتشه...چقدر زندگی بالاپایین داره چقدر لحظه های خوب و سخت داره من خسته م از این دنیا اخرشم ازدواجی که عاشقانه و رومانتیک زیر یک سقف تو رویاهام برای خودم ساخته بودم چیزی شد که اخرش طلاق باشه

چ ازدواجی

شقایق حیف شد احساسش خودش روحش...

نقطه سر خط و دوباره زندگی  تنهایی ...

فکر میکنم کم کم باید قید زندگیمو بزنم...

این روزا شدن تکراری بی انگیزه بی هدف

دیگه حتی ذوقی ندارم برای خرید وسیله زندگی 

نمیدونم تا کی این وضعیت ادامه داره

اما طلاق ...بدترین راهه 

خدایا منو ببخش

حق الناسی به گردنم نباشه

آه مظلومی پشت سرم نباشه

تا جاییکه ازخدا عمر گزفتم تموم تلاشمو کردم که مردم ازم رااضی باشن

خدایا خودت عاقبت بخیرم کن

امشب همه ام شده بغض ...

بغض

بغض

بغض

 

خدایا صبرم بده از همه شماهایی که بهتون توسل کردم دلم گرفته از تک تکتون که درکم نکردین و گذاشتین امشب با بغض بخوابم...

بس کنید اینهمه تنهایی رو خلاصم کنید ....

منو ببرید اون دنیا اگه قراره تو هر دنیا عذاب بکشم...

برم بهتره ابهتر...

روزهایی مشابه دور از امام رضأ

آخیش تیر ماه هم تموم شد

میرم سرکار و عین جنازه برمیگردم خونه

باز خوبه مامان غذا درست میکنه وگرنه که کی با اونهمه خستگی حال غذا درست کردن داره

فردا سالروز ازدواج حضرت علی با خانوم فاطمه س

خدایا همه جوونها رو خوشبخت و عاقبت بخیر کن

بخت منم سفید و بلند کن 

این روزای تکراری تموم بشن یه تنوع بیاد تو زندگیم

خدایا من خیلی وقته دیگه افسرده م منو دعوت کن به سمت خودت خدایا بحق امام جواد که امروز شهادتش بود خودت به جوانیم رهم کن عاقبت بخیرم کن 

زیر سایه آقا

چقد این روزا دیر میگذره

هععی

دوباره تولد امام رضا رد شد و من تو صحن و سراش نبودم

اره انگار راهی ندارم که بهش برسم...

کرونا اومده شاید منو باخودش ببره و این حسرت برای همیشه تو قلبم باقی بمونه

حسرت همجواری با ثامن الحجج ..

خدایا خیلی تنهام صبرم بده ...

اینده پوچ

و چه خوشحال بودم از شروعی دوباره در زندگی

و

چه خسته و غمگینم از شروعی که پایان نداشت ...

و من هنوز اندر خم یک کوچه ام ....

نا امید 

نگران

آشفته

بی پناه

خسته ...

 

خدایا دلتنگتم کجایی...؟

 

ساعت 3 بامداد . در اتاق تنهاییه خودم

 

خدایا دلتنگتم کجایی ....؟

این نیزبگذرد ...

این روزهای غم انگیز تنهایی 

میاد روزی که تموم میشه این تاریکی

روزهای روشن از راه میرسه

هععی ... خدایا دلتنگتم کجایی؟؟؟

توکلت الی الله

روزهای سختی رو پشت سر میگذرونم

از یه طرف دلتنگ حضرت آقام که زودتر مجاورش کنه

از یه طرف جوش زندگیمو میزنم

چرا واقعا همیشه چیزایی که میخوای نمیشه دوسال پیش فک میکردم خوشبخت ترین دختر روی زمینم چون به آرزوم همجواریه آقا رسیدم

اما حالا میبینم نه زندگی اینقدر که قشنگه اما رویایی نیست و ممکنه دست نیافتنی باشه

هر روز که از خواب بیدار میشم تقویم زندگیمو به عشق مشهد الرضا ورق میزنم نمیدونم چقد دیگه خدا بم عمر میده 

اما خدا جون من دیگه کاسه صبرم لبریز شده زندگی که فکر میکردم رام درست میکنی داره رو سردی میره تو گرما بخش وجودمون باش و مهرم رو در همسرم جاودانه و موندگار کن وگرنه شکست عشق سخته ....

الهی به امید تو شب بر بالین و صبح چشمانم رو باز میکنم...

یاری ام ده تا ناامید از درگاهت برنگردم